مشاعره با حرف " الف "
1
اگر تو فارغـــی از حال ِ دوستــان یــارا ...
فراغت از تو میســَّر نــمی شود مـــا را !
{ سعدی }
2
ای رشـک مـــاه و مشتری ، با مــا و پـنـهان چـــون پـــری...
خــوش خــوش کـشانــــَم مـی بــری ، آخـــر نگویی تـا کجا ؟
{ مولانا }
3
اصفــهان با آن همه وسعت شده نصــف ِ جهان ..
یـــک وجب قـد داری و کـل ِ جـهانم گشته ای !
4
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
{ حافظ }
5
آمدی و ریختی بر شانه های خویش ، مو
اندکی در بهت ماندم what to do ?
what not to do?
{محمد سعید مرشد}
6
آب کم جو تشنگی آور بدست
تا بجوشد آب از بالا و پست...
{ مولانا }
7
آتشست این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
آتش عشقست کاندر نی فتاد
جوشش عشقست کاندر می فتاد
{مولانا}
8
این کوزه ترک خورد ! چه جای نگرانی است
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم...
{ فاضل نظری }
9
ای که به هنگام درد راحت جانی مرا
وی که به تلخی فقر گنج روانی مرا
{مولانا}
10
ای مگس عرصه ی سیمرغ نه جولانگه تست
عرضِ خود می بری و زحمت ما می داری…!
{حافظ }
12
ای که گفتی امتداد این جدایی منطقی است
نه ! خدایی ! شاعران کی اهل منطق بوده اند ؟!
{ علیرضا قنبری }
13
از هرچه می رود ، سخن دوست خوش تر است
پیغامِ آشنا ، نفسِ روح پرور است
هرگز وجود حاضرِ غایب شنیده ای ؟
من در میان جمع و دلم جای دیگرست
{سعدی}
14
آب نطلبیده همیشه مراد نیست..
گاهی بهانه ای ست تا قربانی ات کنند
{ فاضل نظری }
15
اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود بد
جان که دادم در هوای او غلط کردم ، غلط
{وحشی }
16
از کنارِ منِ افسرده یِ تنها تو مرو
دیگران گر همه رفتند خدا را تو مرو
اشک اگر می چکد از دیده، تو در دیده بمان
موج اگر می رود ای گوهر دریا تو مرو
ای نسیم از بَر این شمع مکش دامن ناز
قصه ها مانده منِ سوخته را با تو مرو
ای قرار دل طوفانی بی ساحلِ من
بهر آرامش این خاطر شیدا تو مرو
سایه یِ بخت منی از سر من پای مکش
به تو شاد است دل خسته خدا را تو مرو
ای بهشتِ نگهت مایه ی الهام سرشک
از کنار من افسرده یِ تنها تو مرو
{دکتر شفیعی کدکنی}
17
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
{حافظ }
18
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را
{حافظ }
19
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بینوا را
{حافظ }
20
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
{حافظ }
21
آیینه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
{حافظ }
22
اظهار عشق را به زبان احتیاج نیست
چندان که شد نگه به نگه آشنا بس است
{ صایب }
23
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
این چراغی است کزین خانه به آن خانه برند
{حافظ }
24
او میرود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود
{ سعدی }
25
آنچه از دریا به دریا می رود
از همان جا کامد، آنجا می رود
{مولانا}
26
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه ی فال به نام من دیوانه زدند
{ حافظ }
27
ای ساربان اهسته ران کارام جانم میرود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
{ سعدی }
28
ای عشق خوارتر کن از اینم به کوی او
تا هر که بیندم نکند آرزوی او
{میر والهی قمی}
29
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟
{شهریار }
30
ابر و باران و من و یار ستاده به وداع
من جدا گریه کنان ابر جدا یار جدا
{ امیر خسرو دهلوی }
40
آری آغاز دوست داشتن است گرچه پایان راه ناپیداست
من دگر به پایان نندیشم که همین دوست داشتن زیباست .
{فروغ }
41
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند ؟
{حافظ }
42
آنقدر رشک دلم راست که گر بتوانم
نگذارم که خدا هم گذرد ازدل تو
{ رضایی کاشی }
43
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
{ حافظ }
44
ای غایب از نظر به خدا می سپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
{ حافظ }
45
از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به هزار درمان ندهم
{مولوی}
46
از عشق من به هر سو در شهر، گفتگویی ست
من عاشق تو هستم، این گفتگو ندارد
{ شهریار }
47
از گلوی خود بریدن وقت حاجت همت است
ورنه هر کس وقت سیری پیش سگ نان افکند
{ صائب }
48
از مردم افتاده مدد گیر که این قوم
با بی پروبالی، پر و بال دگرانند
{ صائب تبریزی }
49
از منست این غم که بر جان منست
دیگر این خود کرده را تدبیر نیست
{ فروغ فرخزاد }
50
اشک گرم و آه سرد و روی زرد و سوز دل
حاصل عشقند و من این نکته می دانم چو شمع
{ علی اطهری کرمانی }
51
افتادگی آموز اگر طالب فیضی
هرگز نخورد آب، زمینی که بلند است
{ پوریای ولی }
52
اگر با غیرتی با درد باشی
و گر بی غیرتی نامرد باشی
{ عبید زاکانی }
53
اگر بینی که نابینا و چاه است
اگر خاموش بنشینی گناه است
{ صائب تبریزی }
54
اگر شاهی، گدایی، آخرش مرگ
اگر زرین کلاهی، آخرش مرگ
55
اگر لذت ترک لذت بدانی
دگر شهوت نفس، لذت نخوانی
{سعدی }
56
ای دوست بر جنازه دشمن چو بگذری
شادی مکن که بر تو همین ماجرا رود
{ سعدی }
57
ای دوست به کام دشمنانم کردی
بودم چو بهار چون خزانم کردی
{ حافظ }
58
ای سر و پای بسته به آزادگی مناز
آزاده منم که از همه عالم بریده ام
{ رهی معیری }
59
ای که دستت می رسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
{ سعدی }
60
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همین جاست بیایید بیایید
{ مولانا }
61
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
{ شهریار }
62.
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را
{ صائب }
63
الا ای پیر فرزانه مکن منعم ز میخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
{حافظ }
64
از تو وفا نخیزد، دانی که نیک دانم
وز من جفا نیاید دانم که نیک دانی
{ خاقانی }
65
از خوان این بزرگان دستی بشوی و بگذر
کان جا ز خوردنی ها غیر از قسم نباشد
{بیدل دهلوی }
66
از در در آمدی و من از خود به در شدم
گویی کز این جهان به جهان دگر شدم
{ سعدی }
67
اگر از جانب معشوق نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره بجایی نرسد
{ مولوی }
68
اگر در دیده ی مجنون نشینی
به غیر از خوبی لیلی نبینی
{وحشی بافقی }
69
آنکس که بداند و بداند که بداند
اسب شرف از گنبد گردون بجهاند
آنکس که بداند و نداند که بداند
بیدار کنندش که بسی خفته نماند
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به منزل برساند
آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
{ فخرالدین رازی }
70
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی
{حافظ }
71
ارزش وصل نداند مگر ازرده هجر
مانده اسوده بخسبد چو به منزل برسد
{ سعدی }
72
اشکم ولی به پای عزیزان چکیدهام
خارم ولی به سایهٔ گل آرمیدهام
از جام عافیت می نابی نخوردهام
وز شاخ آرزو گل عیشی نچیدهام
{ رهی معیری }
اینهمه رفتند و مای شوخ چشم
هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار
74
آدمی را عقل باید در بدن
ورنه جان در کالبد دارد حمار
{ سعدی }
75
آنقدر پیش این و آن بدت می گویم
تا هیچکست دوست ندارد جـز من
76
ای پریشانی آرام ! کجایی ای مرگ ؟
{ فاضل نظری }
77
اشــک گــــــرم و آه ســـــرد و روی زرد و ســـوز دل
حاصل عشقند و من این نکته می دانم چو شمع
{ علی اطهری کرمانی }
78
ای بی خبر از سوخته و سوختنی
عشق آمـــدنی بــود نه آمـوختنی
{ سنایی }
79
از غـم خبــری نبـود، اگــر عشق نبــود
دل بود، ولی چه سود اگر عشق نبود؟
{ قیصر امین پور }
80
آغوش ، یعنی آنقَدَرها مرد هستی ، که..
{ بر گردنت زنجیر بغضــش را ، بیآویزد }
81
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من
{ مولانا }
82
ای جان پیش از جان ها وی کان پیش از کان ها
ای آن بیش از آن ها ای آن من ای آن من
{ مولانا }
83
ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی
سود و سرمایه بسوزی و محابا نکنی
{ مولانا }
84
این دعایی ست که رندی به من آموخته است
{ فاضل نظری }
85
- ۳ نظر
- ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۰۹
- ۵۸ نمایش