مشاعره

۱ مطلب با موضوع «مشاعره با حرف " ذ "» ثبت شده است

 


1



ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی


دودم به سر برآمد زین آتش نهانی




{ سعدی }


 







2



 

    ذکر تو از زبان من فکر تو از خیال من


    چون برود که رفته ای در رگ و در مفاصلم




{ سعدی }

 





3



ذره خاکم و در کوی توام جای خوش است


ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم







4




ذوق یک لحظه نگاه تو به آن می ارزد


که کسی تا به قیامت نگران بنشیند




{حسن بیک }






 

5



ذات نایافته از هستی بخش


کی تواند که شود هستی بخش ؟



{ جامی }






 

6



ذره را تا نبود همت عالی حافظ

طالب چشمه خورشید درخشان نشود





{ حافظ }





 

7



ذرّه ذرّه مگر از مهر تو بردارم دل

ورنه دل بر نتوان داشت به یک بارازتو



{ اهلی خراسانی }






 


8


 

 

ذره ام لیک ز خورشید نخواهم مددی


با همه تشنگی ام منت دریا نکشم



با چنین عمر شتابان غم امروز بس است


دم غنیمت شمرم محنت فردا نکشم



{ مهدی سهیلی }







  • Mohammad Mahdi ..