مشاعره با حرف " ب "
بازنده شدن حس ِ بدی نیســت ؛ اگر من
با میــل ِ خودم دل به شمــا باخته باشم!
{چکامه کریمــی}
2
بشنو این نی چون شکایت می‌کند
از جداییها حکایت می‌کند
کز نیستان تا مرا ببریده‌اند
در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند
{مولانا }
3
با حـــال ِ آن روزم مـیان خاطـــرات تــو
بـاران نمــیبـارید اگـــر یــک ذره وجــدآن داشـــت..
{ رویا باقری }
4
که دو چشم از پیامــــَش ، خوش و پــُرخمــار بــادا
در زاهـــدی شکستم ؛ به دعا نمود نفــرین !
که برو که روزگــــارت همه بـــی‌قرار بادا ...
{حضرت مولانا}
5
بــا دوری اش می ســـوزی و می سـازی ؛ آری
عشـــق است و می‌ترســـی که با تقــــوا نباشــــی
{ انسیه سادات هاشمی }
6
بین ما درد مرز فاصلـــه بود ، مثـل یــک رشته کــــوه پیوستـــه
مثل آن صهیونیســت غمگین که ، به زنی توی غــزه دل بسته ...
{ رویا ابراهیمی }
7
با من سر پیمانت اگر نیست نیایـم !
چون سایه به دنبال تو فرسنگ به فرسنگ..
{ فاضل نظری }
8
هــــزار مشغــله دارد و ســـرش گـــرم است !
{ نجمه زارع }
9
بر شانه هایت باز دنبال چه میگردی ؟
انگیزه ی پرواز باید در دلت باشد ..
{ مهدی فرجی }
10
با تــو بی تابی و بی خوابـی و دل مشغولـــی
با تو حال ِ خوش و احوال ِ پریشــــان، خوب است!
{ ناصر حامدی }
11
با حیـــا بودم ولـــی ؛ با دیدنــش فهمیده ام
آب گاهــــی مومنــــین را هم شناگــــر می کند
{ علی صفری }
12
بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو
بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو
شب از فراق تو می‌نالم ای پری رخسار
چو روز گردد گویی در آتشم بی تو
{ سعدی }
13
نسخه ی دیگری از نقشه ی ایران شده است
{ غلامرضا طریقی }
14
بـبستـــی چشـم یعنـــی وقت ِ خـواب است
نــه خواب است این ، حریفان را جـواب است
{ حضرت مولانا }
15
بـت سـاختیم و در دل خندیدیم
بر کیـش بد ، برهــمـن و بـودا را ... !
{ پروین اعتصامی }
16
با مرامــــی که من از تو باوفـــا دارمــ سراغ
می روی دوزخ ، مرا وقتــــی ببیـــنی در بهشـــت..
{ کاظم بهمنی }
17
بوسیدنت خلاف قوانین کــشــــور اسـت ..
باید عمل به شیوه ی بـیــن الـمـلل کنم !
{ سیما نوذری }
18
بین ماهی های اقیانوس و ماهی های تنگ
{ فاضل نظری }
برابـــــَر نـیســت این جنگـــی که بر پـــا کرده ای ، ای عشق
که تو با من گلاویــــزی و من با خویـــش درگیرم
{ حسین زحمتکش }
20
بعد از تو آنچـــه سمــت ِ چپ ِ سینـــه ی ِ مـــن است
دل نیســت ، بلکــه مـــوزهــ یِ درد ِ معاصـــر است
{ احسان پرسا }
21
به دریا بنگرم دریا تو بینم
به هرجا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا تو بینم
{ بابا طاهر عریان }
22
باید که صادقانه تو را سمتِ خـود کشید؟
یا حقه های ِ تازه تـــــری را سوار کرد؟
{انسیه آرزومندی}
23
بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد
{ حافظ }
24
بر زمین افتادم و دیدم سراغم آمدی
دست یاری چیست ؟ سودای غنیمت داشتی..
{سجاد سامانی }
25
برنـگردان به مـن این قلب پر از خاطره را..
این کتاب ورق از هم شده را چون ببــرم ؟
{ فاضل نظری }
26
بـه از ایـن چــــه شــادمـانـی ؟
کـــه تــو جــانـــی و جـهانــی ...
27
بـا زبـان ِخـوش بیــــا ! نگـــذار مجبـــورَت کنــم...
گـــاه کارآمـــدتر از هر منطقــی ، زور است ! زور !
{ اصغر عظیمی مهر }
28
بس که دلتنگم اگر گریه کنم میگویند..
{ فاضل نظری }
29
به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
{ حافظ }
30
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها
{ حافظ }
31
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
{ حافظ }
32
به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
{ حافظ }
33
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را
{ حافظ }
34
بـی او نتـوان رفتـن ، بـی‌او نتـوان گفتـن
بی او نتـوان شِستـن ، بـی‌او نتـوان خفتـن..
{ مولانا }
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره زار خس
{ سعدی }
36
با عقل، آب عشق به یک جو نمی رود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
{ شهریار }
37
به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار
که بر و بحر فراخست و آدمی بسیار
{ سعدی }
به راحت نفسی، رنج پایدار مجوی
شب شراب نیرزد به بامداد خمار
{ سعدی }
39
بس بگردید و بگردد روزگار
دل به دنیا درنبندد هوشیار
{ سعدی }
40
با بدان بد باش و با نیکان نکو
جای گل گل باش و جای خار خار
{ سعدی }
41
به چه مشغول کنم دیده و دل را که مدام
دل تو را می طلبد دیده تو را می جوید
{ صائب تبریزی }
42
برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم
چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم می‌رود
با آن همه بیداد او وین عهد بی‌بنیاد او
در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می‌رود
بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین
کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می‌رود
{ سعدی }
43
به اول همه کاری تأمل اولیتر
بکن، وگرنه پشیمان شوی به آخر کار
{ سعدی }
44
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا
بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را
{ شهریار }
45
بر مـــا گذشت نیک و بــــد، امـــا تـــو روزگار
فکری به حال خویش کن، این روزگار نیست
{ عماد خراسانی }
46
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کـــز آتش درونـم دود از کفن بـرآیــد
{ حافظ شیرازی }
47
بــه انگشت عصا هـــر دم اشارت می کنـــد پیــــری
که مرگ اینجاست یا اینجاست یا اینجاست یا اینجا
{ بیدل دهلوی }
48
در پیش یعقوب اندرآ ای یوسف کنعان من
{ مولانا }
49
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست..
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست...
{ فاضل نظری }
50
بی تو هرلحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزه هاست..
باز میپرسمت از مسئله ی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه ی مسئله هاست..
{ فاضل نظری }
51
به یاد یار و دیار آنچنان بگریم زار
بارشِ اشکم هوا را نامساعد می کند