مشاعره

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است


1


ظالم ببمرد و قاعده زشت از او بماند


عادل برفت و نام نکو یادگار کرد



{سعدی}






2


ظلم ماری است هر که پروردش

اژدهایی شد و فرو بردش



{ مکتبی }






3


ظل ممدود خم زلف تو ام بر سر باد

کاندران سایه قرار دل شیدا باشد



{ حافظ }






4


ظالمی را خفته دیدم نیم روز

گفتم این فتنه است خوابش برده به


وآنکه خوابش بهتر از بیداری است

آن چنان بد زندگانی مرده به


{ سعدی }






5



ظالم به ظلم خویش گرفتار می شود

از پیچ و تاب نیست رهایی کمند را





6



ظاهر که به دست  ماست شستیم تمام

باطن که به دست تست آن را تو بشوی






7

 

ظلم وستم گرچه ز دربان بود

از اثر غفلت سلطان بود

{ سعدی }






8







اتمام با ظ/


1

بی رخ جان پرور جانان مرا از جان چه حظ

از چنان جانی که باشد بی رخ جانان چه حظ


دیگر از شهرم چه خوشحالی چو آن مه پاره رفت

چون ز کنعان رفت یوسف دیگر از کنعان چه حظ


ناامید از خدمت او جان چه کار آید مرا

جان که صرف خدمت جانان نگردد زان چه حظ 


 جانب بستان چه می‌خوانی مرا ای باغبان

با من آن گلپیرهن چون نیست در بستان چه حظ


دل به تنگ آمد مرا وحشی نمی‌خواهم جهان

از جهان بی او مرا در گوشهٔ حرمان چه حظ



{ وحشی بافقی }





  • Mohammad Mahdi ..


1



طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی

صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست


{ سعدی }





2


طبعی به هم رسان که بسازی عالمی

یا همتی که از سر عالم توان گذشت



{ کلیم کاشانی }





3


طمع را نباید که چندان کنی

که صاحب کرم را پشیمان کنی



{ سعدی }






4


طفل را گوشه ی گهواره جهانی است فراخ 

 همه آفاق ، بَرِ همت مردان قفسی است






5


طعنه ی خَلق و جفای فلک و جورِ رقیب 

 جمله هیچ اند اگر یار موافق باشد






6


طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق

کاندرین دامگه حادثه چون افتادم





7


طـبـعـم شکار آهوی سر در کمند نیست
مـانـد بـه شـیـر شـیـوه وحـشـی شـکـاریم


{ شهریار }






8


طــبــیــب بــی مــروت کــی بــه بــالــیــن فــقــیـر آیـد
کـه کـس در بـنـد درمـان نـیـست درد بی دوایان را


{ شهریار }






9


طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری

غلط می گفت، خود را کشتم و درمان خود کردم!


{ وحشی بافقی }





10


طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد

در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد


{ نشاط اصفهانی }






11


طریق عشق پرآشوب و فتنه است ای دل

بیفتد آن که در این راه با شتاب رود






12



طواف کعبه دل کن اگر دلی داری

دل است کعبهُ معنی تو گل چه پنداری







13



طعنه بر ما مزن ای شیخ و به خود غره مشو

زانکه معلوم شود کشته به هنگام درو






14



طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف


طرف کرم زکس نبست این دل پر امید من
گرچه سخن همی برد قصه من به هر طرف






15





  • Mohammad Mahdi ..